فیلم سینمایی «ماجرای نیمروز ۲: رد خون» به کارگردانی محمدحسین مهدویان در امتداد فیلم «ماجرای نیمروز» ساخته شده و کارگردان پس از روایت شکلگیری و تحرکات مسلحانه سازمان منافقین (مجاهدین خلق) تا ضربه به خانه اصلی منافقین در زعفرانیه و کشته شدن موسی خیابانی یکی از دو عنصر این سازمان تروریستی، اکنون به مقطع سال ۱۳۶۷ و عملیات فروغ جاویدان و پاسخ رزمندگان اسلام به این عملیات با عملیات مرصاد پرداخته و این بخش مهم از جنگ این گروه با مردم ایران را به تصویر کشیده است؛ روایتی که با وجود سرمایهگذاری بیشتر و ارزشهای سینمایی، کشش قسمت نخست این دوگانه را ندارد، اما چرا؟
«تابناک»، مهدی خرم دل؛ «ماجرای نیمروز ۲: رد خون» که در ادامه «ماجرای نیمروز» ساخته شده، در تداوم بخش اول و روایت گروه اطلاعاتی است؛ گروهی که در ماجرای نیمروز یک، در اطلاعات سپاه مستقر بودند و سوی مقابل، اطلاعات نخست وزیری بود و اکنون با توجه به مقطع زمانی که روایت میشود (۱۳۶۷) و تمرکز بخشی از فعالیتها از جمله پروندههای عناصر سازمان منافقین (مجاهدین خلق) در وزارت اطلاعات مشخص نیست، هنوز در همان ساختار سابق هستند یا در ساختار تازه آمدهاند، اما مأموریتشان همان مأموریت پیشین، یعنی ضربه اساسی به یک چالش امنیتی است.
محمدحسین مهدویان در «ماجرای نیمروز» کاراکترها را از زمان ورود منافقین به فاز مسلحانه تا هدف قرار دادن خانه تیمی اصلی منافقین در زعفرانیه و کشته شدن موسی خیابانی پیش برده و پرورش داده و نزد تماشاگر نسبت به آنها سمپاتی به وجود آورده است. مهدویان با پیش فرض اینکه تماشاگر «ماجرای نیمروز 2: رد خون» قسمت اول را دیده، تلاش چندانی برای پرورش کاراکترها به جز تکرار چند دیالوگ نظیر «من موسی خیابانی را زدهام» به کار نمیبرد؛ اما این پیش فرض لزوماً صحیح نیست و هر فیلم باید مستقل با شخصیت پردازی همراه باشد و از قضا یکی از دلایلی که بیشتر فیلمهای ابرقهرمانی صرفاً با جلوههای ویژه پیش میروند و به لحاظ روایت و فرم عقب افتاده هستند، در نظر گرفتنِ همین پیشفرض مهدویان است.
همان گروه اطلاعاتی این بار قرار است با ورود به یک عملیات نظامی، عناصر اصلی منافقین را دستگیر کند یا از پای درآورد و در این میان، همچون یک قسمت اول یک رابطه عاطفی نیز تعریف میشود که این بار به مراتب قویتر از قسمت اول است؛ به حدی که اساساً حضور این تیم اطلاعاتی در عملیات مرصاد تحت الشعاع این رابطه قرار میگیرد و سرنوشت تلخی را پیش روی آنهایی قرار میدهد که ظاهراً خبره اطلاعاتی و مدعی اقتدار در این عرصه بودند. مشکل از همین جا شروع میشود که اساساً رابطه خانوادگی درنیامده و داستان فیلمی که میتوانست به شکل عمیقتر به عملیات مرصاد و حواشی آن دوران بپردازد را نیز به حاشیه برده است. در واقع خط فرعی و اصلی در داستان جابجا شدهاند و هیچ یک نیز در ساختار درام در حد انتظار کار نمیکنند.
باز هم «صادق» با هیبت سعید امامی و با بازی جواد عزتی، خبره اطلاعاتی است که همچون قسمت اول، بموقع و درست شک میکند و تشخیص درست میدهد. فیلم از آنجایی آغاز میشود که در معراج شهدا، یکی از اعضای منافقین نفوذی در جبهه که کشته و بین شهدا بازگردانده شده، در معراج شناسایی و از میان شهدا خارج میکند؛ اشارهای واضح به کاراکترهایی که در پی رد خونهای ریخته شده توسط منافقین و شناسایی آنها هستند. قرار است در خاک عراق به منافقین ضربه زده شود و این مجدداً «کمال» با بازی هادی حجازی فر برای این عملیات که در نهایت فرجام مورد انتظار را ندارد، در نظر گرفته میشود اما ماجرا پیچیدهتر از اینها شده و «کمال» خود به «سوژه» تبدیل میشود.
فیلم از همین جا که «کمال» به واسطه شناسایی یکی از اقوامش در میان منافقین سوژه میشود و تغییر مسیر آهسته آهسته دو پاره میشود و اثری که میتوانست همچون قسمت اول یک تریلر-جاسوسی با مایههای وسترن باشد، به یک تریلر عاشقانه با پایان نه چندان تأثیرگذار پایان مییابد. البته صرفاً خط اصلی داستان از اینجا تلف نمیشود، بلکه شاخص و برگها و خطوط فرعی نیز نمایش داده میشود که عملاً هیچ کمکی برای پیشبرد خط اصلی داستان ندارد. اما داستان «مسعود» با بازی مهدی زمین پرداز و در نهایت ترورش و همچنین ماجرای نفوذی تواب که در قسمت اول رونمایی شده بود و اکنون چرخش او مجدداً رونمایی شده، چه تأثیری در داستان داشتند و اگر این داستانکها اساساً در فیلم نبود، چه اتفاقی رخ میداد؟
با این حال آیا مشکل صرفاً در فیلمنامه خاص میشود؟ قطعاً چنین نیست و بخش بخش این فیلم به مراتب عقبتر از قسمت نخست آن است؛ انگار کارگردان دکوپاژ بلد نیست یا مسأله دیگری در میان است! مهدویان در این فیلم نیز همچون فیلمهای پیشینش با هادی بهروز و دوربین روی دست پیش میرود؛ اما دوربین کدام سمت قرار میگیرد؟ در صحنه اعدام توسط منافقین دوربین میتواند سمت قربانیها بایستد، ولی از نظرگاه مجاهدین خلق ماجرا را روایت میکند اما در سمت مقابل قرار میگیرد و در وقت انتحار آنها با نارنجک و... این همراهی دوربین با منافقین نمایش داده میشود و تماشاگر در سمت آنها قرار داده میشود که ممکن است نوعی همذاتپنداری را در پی داشته باشد.