به گزارش تابناک همدان، ایکنا نوشت: بیست و یک سال پیش در چنین روزی، دنیا با خبر حملات تروریستی نیویورک بیدار شد و شاهد یکی از تأثیرگذارترین حوادث قرن جدید بود. این تأثیرات به اندازهای بود که علاوه بر سیاست، بسیاری از جنبههای دیگر زندگی بشری نیز از این حملات تروریستی در امان نماند. ناظران عقیده دارند این حملات بهطور کلی تاریخ روابط بینالملل را به دوران قبل و بعد از خود تقسیم کرد و باعث شد که اصطلاح جدیدی به نام «جنگ علیه ترور» در ادبیات سیاسی جهان شکل بگیرد.
این حوادث در صحنه سیاست خارجی باعث تغییر چهره کلی خاورمیانه به دلیل حمله نظامی آمریکا به افغانستان و بعد عراق و سقوط حکومتهای آنها شد. در بعد داخلی، فشار و پایمال شدن حقوق افراد به خصوص اقلیتهای دینی و نژادی به بهانه مبارزه با تروریسم بزرگترین ماحصل حملات یازده سپتامبر در جامعه آمریکا بود.
رولی لعل (Rollie Lal)، استادیار دانشکده روابط بینالملل الیوت دانشگاه جرج واشنگتن در شهر واشنگتن دیسی است. وی در حال حاضر دورههای تحصیلات تکمیلی را در زمینه امنیت فراملی، سیاست خارجی و اقتصاد سیاسی بینالمللی تدریس میکند. او همچنین رئیس مشترک شبکه جهانی امور و دین (Global Affairs and Religion Network) است.
تحقیقات دکتر لعل بر جنایات سازمان یافته، تروریسم، افراطگرایی مذهبی، حقوق بشر، چین، آسیای جنوبی و سایر زمینهها متمرکز است. دکتر لعل قبلاً دانشیار مرکز مطالعات امنیتی آسیا و اقیانوسیه وزارت دفاع ایالات متحده بود. وی در گفتوگویی که با ایکنا داشت در مورد تأثیر حملات تروریستی یازده سپتامبر بر جهان و جامعه آمریکا صحبت کرد.
با وجود اینکه بیش از بیست سال از حوادث تروریستی ۱۱ سپتامبر میگذرد، اما این اتفاق همچنان بر مسائل سیاسی در آمریکا تأثیر میگذارد. به نظر شما دلیل این وضعیت چیست؟
حملات ۱۱ سپتامبر برای اکثر آمریکاییها و دولت بسیار تکاندهنده بود. مردم در ایالات متحده بر استراتژی ایالات متحده برای دفاع رو به جلو متمرکز بودند؛ این تفکر که ارتش در همه جنگها دور از خانه و نزدیک به دشمن مبارزه میکند. این امر آنها را در برابر هر دشمنی محافظت و مرزهای ملی را امن نگه میدارد. در نتیجه، از دست دادن تقریباً ۳۰۰۰ نفر در حملات ۱۱ سپتامبر برای بسیاری غیرقابل باور بود. این ثابت کرد که استراتژی نظامی ایالات متحده ناقص و همچنین نشان داد که محاسبات واشنگتن اشتباه بوده است.
بیشتر آمریکاییها معتقد بودند که سیاست خارجی آمریکا خوب و دارای جایگاه است. بنابراین این واقعیت که برخی خارجیها احساس میکردند غیرنظامیان ما مستحق مرگ هستند، تکاندهنده و هولناک بود و بحثهای زیادی در مورد اینکه چرا ما به یک هدف تبدیل شدهایم، ایجاد کرد. آیا سیاست خارجی ما اشتباه بوده است؟ آیا تروریستها دیوانه بودند؟ هر دوی اینها درست بود؟ و چگونه میتوانستیم آن را رفع کنیم؟
آثار حادثه ۱۱ سپتامبر بر جوامع اسلامی و اقلیتهای مسلمان
به نظر شما حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر چه تأثیری بر جامعه و زندگی اقلیتهای آمریکایی مانند مسلمانان داشت؟
حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر بر اقلیتها و بهویژه مسلمانان تأثیر بسیار عمیقی گذاشت. آمریکاییها ناگهان به مسلمانان و هرکسی که شبیه مسلمان بود مشکوک شدند. این به معنای افزایش حملات به سیکهای هندی بود که عمامه به سر میکردند و نیز هر کسی که اهل خاورمیانه یا جنوب آسیا بود.
اقلیتها در اعلام مسلمان بودن خود مردد شدند. در فرودگاهها، مسلمان بودن باعث شد تا این اقلیتها تروریستهای بالقوه در نظر گرفته شوند. بسیاری از مسلمانان برای اینکه نشان دهند که شهروندان وفادار ایالات متحده هستند و نه تروریست، پرچم ایالات متحده را در مقابل خانه خود قرار دادند.
این امر باعث ایجاد شکاف بین مسلمانان و دیگر آمریکاییهایی شد که در غیر این صورت اهمیتی نمیدادند که اقلیتها چه دینی دارند. این در حالی رخ داد که در واقع مسلمانان از نظر تاریخی در ایالات متحده به عنوان معتقدان به یکی از ادیان ابراهیمی بسیار مورد احترام بودند.
برخی معتقدند جامعه آمریکا به دلیل اتفاقات سالهای اخیر مانند روی کار آمدن ترامپ به شدت دچار دودستگی شده است. تا چه حد این موضوع را قبول دارید؟
جامعه آمریکا در سالهای اخیر به طور فزایندهای دچار دودستگی شده و من معتقدم که به قدرت رسیدن ترامپ، شکافها را آشکارتر کرد. با این حال، علت این شکاف بسیار عمیقتر است. برای چندین دهه، ایالات متحده منابع کافی برای بخشهای کمتر برخوردار جامعه فراهم نمیکرد.
به عنوان مثال، مناطق فقیرتر مدرسه و زیرساختهای ضعیفتری داشتند. هزینه دانشگاه برای خیلیها گران شد و نیاز به وام وجود داشت. افراد ثروتمندتر به منابع خبری بهتر دسترسی داشتند و افراد فقیر میتوانستند CNN یا فاکس نیوز را به صورت رایگان تماشا کنند. این منابع اغلب مسائل را بیش از حد ساده میکنند.
این رویدادهای به ظاهر کوچک در طول زمان امواج بزرگی ایجاد میکنند. ما شاهد افزایش افرادی بودهایم که اطلاعات ضعیفی در مورد سیاستهای انتخاباتی و نحوه عملکرد انتخابات دارند. این افراد همچنین نمیدانند اقتصاد چیست یا اینکه چرا دیگر نمیتوانند شغل خوبی پیدا کنند.
این امر حساسیت آنها را نسبت به تبلیغات و تئوریهای توطئه توسط چیزهایی مانند QAnon (این یک تئوری توطئه در مورد توطئهای پنهان از سوی آنچه که ادعا میشود دولت پنهان در ایالات متحدهٔ آمریکا است که علیه دولت ـ ملت آمریکا فعالیت میکند) و ترامپ افزایش داد. شنیدن تئوری توطئهای در مورد دموکراتها یا گروههای شیطانپرست بسیار آسانتر از این است که به این فکر کنید چرا مهارتهای شما دیگر در جهان امروز به درد نمیخورد و یا چرا والدین شما میتوانند خانهای با لولهکشی بخرند اما شما به سختی میتوانید برای یک آپارتمان کوچک هزینه کنید.
ترامپ از این افراد سوء استفاده کرده و در مورد کووید، مشاغل و انتخابات دروغ گفت. اکنون ما گروه بزرگی از آمریکاییها داریم که در واقعیتی متفاوت از گروه دیگر زندگی میکنند. درک آنها از تاریخ و حکومت اساساً متفاوت است. ایدههای ترامپ بسیار زیانبار بود، و نیاز به یک رهبر جدید و همچنین بسیاری از سیاستهای جدید است تا این طرف دیگر آمریکا را متقاعد کند که دوباره به کشور بپیوندند.
قبول تئوری توطئه برای افراد راحتر از واقعیت است
چرا تئوریهای توطئه در مورد حملات ۱۱ سپتامبر همچنان منتشر میشود و مورد قبول برخی افراد است؟
بسیاری از مردم هنوز نمیتوانند تصور کنند که چنین حملهای ممکن است. آنها نمیتوانند چندین چیز را باور کنند: ۱) اینکه آمریکا آنقدر آسیبپذیر بود ۲) دولت آنقدر قدرتمند نبود که از این موضوع خبر داشته باشد ۳) اینکه مردم آنقدر از آمریکاییها متنفرند و ۴) این همه انسان به این شکل فجیع قربانی شدند.
بسیاری از مسلمانان نیز گرفتار توطئهها شدند، زیرا نمیتوانستند باور کنند که مسلمانان دیگری بتوانند چنین کاری را انجام دهند. این منجر به توطئههای دیگری در مورد یهودیان و دولت ایالات متحده شد.
از آنجایی که این ایدهها برای بخشهایی از مردم بسیار باورنکردنی است، مردم نیاز به فرار (از واقعیت) برای ذهن خود دارند. آنها ترجیح میدهند یک توطئه عجیب را باور کنند تا اینکه باور کنند این حمله یک واقعیت است و اینکه با یک حرکت نظامی کوچک حل نمیشود.
به نظر شما چرا با وجود مرگ افرادی مانند اسامه بن لادن یا شکست داعش در خاورمیانه، تروریسم همچنان به عنوان یک مشکل امنیتی بزرگ در جهان وجود دارد؟
تروریسم نشانه بیماریهای دیگر است. حذف رهبران گروههای تروریستی ممکن است به کاهش اثربخشی آنها کمک میکند، اما ایدهها و انگیزههای تروریسم را حذف نمیکند. ایجاد ثبات در کشورهایی مانند سوریه و عراق از اهمیت بیشتری برخوردار است که میتواند به مردم این امکان را بدهد که به جای گروههای رادیکال دیوانه به یک دولت واقعی ایمان داشته باشند.
آموزش مردم و ایجاد شغل و امنیت در خاورمیانه و آسیا از اهمیت بالایی برخوردار است. آرام آرام، مردم خواهند دید که جامعه عادی همان چیزی است که میخواهند، نه ترس و وحشتی که توسط داعش و القاعده به آنها فروخته میشود. این گروههای تروریستی زمانی جذابیت پیدا میکنند که مردم احساس کنند دولت، جامعه و شبکههای مذهبی موجود که بخشی از آن هستند، به مشکلات یا ایدههای آنها توجهی ندارند.
گاهی اوقات متوجه میشویم که مردان جوان آنقدر از دنیای جدیدی که زنان در آن تحصیلات و مشاغل دارند، میترسند که به تفسیرهای افراطی از اسلام روی میآورند تا جامعه را به جایی که صدها سال پیش بود برگردانند. این مؤثر نیست. در پایان، جوامع باید با این تروریستهای بالغ که نمیتوان آنها را به حالت عادی بازگرداند، برخورد کنند.
برخی ممکن است توانبخشی شوند، برخی دیگر نه. تمرکز باید بر روی زنان و کودکان اعضای گروههای تروریستی باشد. زنان، کسانی هستند که نسل بعدی را تربیت میکنند و اگر ما راه بهتری برای آموزش او پیدا نکنیم، یک کودک ۳ ساله در عرض ۱۰ سال میتواند تروریست شود. برای مقابله با تهدید بلندمدت تروریسم در همه کشورهایمان، سیاستهای ما باید بلندمدتتر و استراتژیکتر باشد.
گفتوگو از محمدحسن گودرزی
انتهای پیام