در محلات حاشیه نشین و یا با بافت‌هایی ناکارآمد در شهرهایمان شاهدیم که سازمان‌های مختلفی وارد کار شده اند، اما باز هم همچنان در این محلات مشکلات بسیار است.
کد خبر: ۹۰۱۲۷۰
تاریخ انتشار: ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۰:۵۴ 20 September 2020
حاشیه نشینی که در گذشته به سبب مهاجرت روستائیان به شهر‌ها و سُکنی گزیدن آن‌ها در مناطق حاشیه‌ای رونق گرفته بود، این روز‌ها علاوه بر این موضوع به سبب گرانی مسکن و زمین و البته نرخ اجاره‌ها باز هم وضعیتی یافته که هر چه درباره آن نوشت و گفت، کم است.

به گزارش ایسنا، همیشه وقتی صحبت از این مناطق می‌شود، احساس می‌کنیم باید به عنوان یک مسئول، یک دستگاه، یک خیّر، یک کارآفرین، یک استاد دانشگاه، یک پژوهشگر، یک نماینده مجلس، یک عضو شورای شهر و ... فکری برای مردم این محلات کنیم.

مردمی که علاوه بر نامناسب بودن دسترسی به خدمات شهری ممکن است، در مسیر مشکلات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هم حرف‌هایی برای گفتن داشته باشند، بدین سان همه سعی می‌کنند آستین‌ها را بالا بزنند و قدمی برای این مردم بردارند. اما آیا به راستی هر قدمی برای چنین مردمی می‌تواند مفید باشد؟

در محلات حاشیه نشین و یا با بافت‌هایی ناکارآمد در شهرهایمان شاهدیم که سازمان‌های مختلفی وارد کار شده اند، اما باز هم همچنان در این محلات مشکلات بسیار است.

در طول چندین سال که یک محله حاشیه‌ای در همدان را پایلوت همه برنامه ریزی هایمان کرده ایم، آیا توانسته ایم اندکی دید مردم را نسبت به یک آسیب اجتماعی تغییر دهیم؟

به عنوان مثال چقدر توانسته ایم میزان طلاق را در یک محله حاشیه‌ای کاهش دهیم؟ چه قدم‌هایی برای کاهش اعتیاد در یک محله با چنین بافتی برداشته ایم؟ آیا تنها کلاس‌های آموزشی محدود و توزیع چند بروشور برای این محلات کفایت می‌کند؟ برای ارتقاء فرهنگ محیط زیستی کودکان این محله چه کار‌هایی کرده ایم؟ توانسته ایم میزان همسرآزاری را در این محلات تاحدی کنترل کنیم؟

بحث اصلی ام روی مباحث اجتماعی و فرهنگی است چراکه مباحث عمرانی را با چند جدول کشی و سوق دادن بودجه‌هایی از جنس بازآفرینی به سمت و سوی آسفالت کردن و قیر ریختن می‌توان تاحدی پیش برد، اما برای اشتغال مردم یک محله حاشیه‌ای و یا دارای بافت ناهمگون می‌توان به راحتی یک طرح اقتصادی پیاده کرد؟ ایجاد اشتغال در مناطق حاشیه‌ای و بافت‌های واجد ارزش تاریخی و بافت‌های فرسوده و ناکارآمد شهری به راستی باید رو به چه سمت و سویی رود؟ آیا می‌توان به راحتی برای اشتغال یک محله حاشیه‌ای برنامه ریزی کرد؟

به راستی مباحث اجتماعی و فرهنگی همیشه مظلوم این مناطق هستند چراکه با ورود یک طرح و با ورود یک سازمان، یک خیّر، یک نماینده مجلس، یک عضو شورای شهر و ... مردم محلی دلگرم می‌شوند و امیدوار!

این مردم هستند که باز هم با اعتماد اجتماعی شان وارد میدان می‌شوند و مشارکت‌های اجتماعی را رقم می‌زنند تا یک طرح، یک وعده یا یک شعار تحقق یابد، اما به راستی اگر این امر، نصفه و نیمه به اتمام برسد و یا فراموش شود چه اتفاقی می‌افتد، غیر از آن که یک محله را به عینه زخمی شده، رها کرده ایم! و باید پذیرفت که محله‌ای که زخمی شده است، به سختی می‌تواند حتی به نقطه اولیه خود بازگردد ...

در قدم‌های اجتماعی و فرهنگی برای چنین محله‌هایی باید آنقدر با مردم این محلات نشست و برخواست کرد که بتوان لایه‌های زیرین این محلات را دریافت، به راستی نمی‌توان از دور برای یک محله تصمیم گرفت و مثلاً گفت که این محله پارک ندارد، اگر پارک داشت دیگر طلاقی نداشت چراکه خانواده‌ها در کنار هم شام می‌خوردند و بچه‌ها بازی می‌کردند و دعوا‌ها کمتر بود.

اگر زیر و بم مشکلات محله را ندانیم، شاید همین پارک موجب شود که پدر خانواده به سبب نداشتن شغل این پارک را محلی برای گذران بیشتر وقت با دوستانش کند، یا سرویس‌های بهداشتی آن را محلی مناسب برای مصرف موادمخدر یا فروش آن کند، کما اینکه می‌توان در این زمینه‌ها نمونه‌های عینی‌ای را در شهر‌ها مطرح کرد. بدین سان، در بدو ورود به یک محله اگر واقعاً می‌خواهیم آستینی برای مردم آن بالا بزنیم باید به نیاز‌های مردم گوش کنیم.

مشاهده میدانی از محله در کنار شنیدن صحبت‌های اهالی آن نه اهالی گلچین شده که شاهدیم همواره به جای مشکلات اساسی مردم محلی به دنبال رسیدن خود به منفعت هستند، بلکه منظور اهالی متشکل از تمامی اقشار، زن و مرد، پیر و جوان، کودک و نوجوان، مستأجر و مالک، بی سواد و تحصیلکرده است و تمامی این زمینه‌ها باید در بررسی‌ها لحاظ شود.

به خوبی به یاد دارم که در یکی از همین نقاط شهر همدان بودم که در پاسخ به سوالم که برای رفتن به پارک به کجا می‌روید؟ از کودکی ۵ ساله شنیدم «پارک کجاست؟ به کجا پارک می‌گویند؟ من تا به حال پارک ندیده ام و نرفته ام ...»؛ و یا در محله‌ای دیگر، طرح اشتغال زنان رونق گرفته شد بدون آن که به مباحث زمینه‌ای در این محله فکری شده باشد و نتیجه این شد که زنان این محله نه تنها مشکلات قبلی شان رفع نشد بلکه بار زندگی هم بر دوششان افتاد و همسرانشان دیگر به سر کار نمی‌رفتند!

درست است که نبود اشتغال پایدار می‌تواند با خود مشکلات بی شماری را به همراه داشته باشد، به آسیب‌های اجتماعی دامن بزند و مسائل فرهنگی را تحت تأثیر قرار دهد، اما بدون برنامه ریزی‌های همراه با ریشه یابی نمی‌توان برای اشتغال و مباحث اقتصادی یک محله هم تصمیمی گرفت.

چقدر توانسته ایم برای یک محله، شرایط را مساعد و مناسب پیش ببریم؟ نامناسب بودن نور و روشنایی در یک محله می‌تواند احساس امنیت را به شدت کاهش دهد و وجود فضا‌های بی دفاع شهری در خلال اجرای یک پروژه شهری می‌تواند به راحتی منجر به مهیّا شدن فضا برای رشد مشاغل کاذب در بدنه یک شهر شود، اما چقدر سیاستگذاری‌ها و برنامه ریزی هایمان را به این سمت سوق داده ایم که بتوانیم فضا‌های یک محله را بشناسیم و مطابق با آن برای اشتغال مردم آن برنامه‌ای بریزیم؟

می‌خواهیم به عنوان یک دستگاه مجری وارد کار‌هایی در راستای سلامت شویم و به نوعی فرهنگ زیست محیطی را در محلات ارتقاء دهیم، سریعاً سراغ محلات حاشیه‌ای می‌رویم و یا با توزیع بروشور یا درب منازل یا مساجد و یا خانه‌های بهداشت کار را آغاز می‌کنیم بی آن که نگاهی داشته باشیم که چه شده که به عنوان مثال یک مدرسه مخروبه محلی برای تجمع زباله‌های شهروندان این منطقه شده است. آیا آن‌ها نیاموخته اند که این کار سلامت مردم را به خطر می‌اندازد؟ آیا نمی‌دانند که نسبت به دیگران مسئولیت دارند؟ آیا این حرکت در جهت یک اعتراض است که چرا مدرسه فرزندانشان به صورت مخروبه‌ای رها شده است؟ آیا این مدرسه به سبب رها شدن تبدیل به محلی برای تجمع معتادان شده و اهالی سعی دارند تا با ریختن زباله ها، مانع ورود معتادان شوند؟ و هزاران موضوع دیگر که وقتی در دل این مردم نباشی و باآن‌ها نشست و برخاست نداشته باشی، نمی‌توانی روی فرهنگ زیست محیطی آن‌ها کار کنی و البته اگر هم کاری کنی و قدمی برداری، چون مطابق با نیاز‌های آنها، خواسته‌های آن‌ها و البته پیشینه اجتماعی و فرهنگی آن‌ها نبوده، ثمره‌ای نخواهد داشت.

می‌خواهیم طرح اشتغال برای یک محله داشته باشیم، بدون توجه به ظرفیت‌های آن محله و داشته‌های اقتصادی آن برنامه ریزی می‌کنیم و مثلاً می‌گوییم که از فردا هر کسی که در محله شغلی دارد از کارگاه چرم دوزی گرفته تا میناکاری و تولیدی لباس و ... باید تحت آموزش قرار گیرد، بی آن که به این فکر کنیم که این مردم، به سبب نامناسب بودن وضعیت مالی و درآمدیشان، وقت آموزش دیدن را ندارند و ترجیح می‌دهند که گمنام و با شاگردی کردن تجربه کسب کنند.

با همه این تفاسیر، به راستی باید بدانیم که قدم نهادن در مباحث اجتماعی و فرهنگی به عینه همان راه رفتن روی لبه تیز شمشیر است که اگر کوچکترین حرکت و گامی اشتباه برداشته شود، نه تنها نتیجه‌ای معکوس در پی خواهد داشت بلکه برای جبران همین حرکت و گام نادرست نیز باید حرکت‌ها و گام‌های بی شمار و طی سال‌های متمادی برداشته شود و همه این‌ها می‌شود، یک محله زخمی که علاوه بر این زخم‌ها اعتماد مردم نیز کاهش یافته است و راهی که می‌شد با بررسی نقاط قوت و ضعف و البته فرصت‌ها و تهدید‌های محله طی کرد، این بار راهی شده است که باید برای التیام درد‌های آن چاره‌ای اندیشید.

بیایید یا دستی در محلات حاشیه‌ای نبریم، یا اگر قرار است برای اجرای طرح‌های اجتماعی و حتی اقتصادی در این محلات وارد شویم. گام‌ها را درست برداریم که زخمی به جا نگذاریم.
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار