کد خبر: ۸۹۷۶۰۲
تاریخ انتشار: ۲۰ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۱:۱۱ 10 September 2020
 
 
توصیه برادرم احترام به پدر و مادر بود
 
 
روزنامه قدس خراسان: سرور هادیان/ با منزل شــهید ابراهیــم رحمتی که تماس می گیرم، درمی یابم پدر و مادر شهید درگذشته اند، بنابراین با خواهر شهید که کوچکترین عضو خانواده است به گفت وگو می نشینم.
 مریم رحمتی می گوید: سه ســاله بودم که برادرم به شهادت رسید. تصویر کوتاهی از او در خاطر دارم، اما همه داشته هایم تعاریفی اســت که طی این سال ها از خانواده، اقوام و آشنایان درباره ابراهیم شنیده ام.
او می افزاید: همان قدر می دانم ابراهیم بسیار مهربان، دلسوز و اهل احترام به پدر و مادر و همه خانواده بوده است.
بی قراری مادر و آرامش به او
 وی با اشــاره به این نکته که پس از شهادت برادرش، یک خواهر و برادر او نیز به دلیل بیماری درگذشته اند و اعضای بدن برادرشــان را اهدا کرده اند، بیان می کند: مادرم برای فرزندان ازدســت رفته اش خیلی بی تابــی می کرد تا آنکه خواب ابراهیم را دید و بــرادرم به او گفته بود، مامان لطفاً غصه نخور و آرام باش.
 او می افزاید: ابراهیم فرزند ارشد خانواده بود و به طور قطع برای خانواده جایگاه خاصی داشت. حاصل ازدواج پدر و مادرم سه پسر و چهار دختر بود که در حال حاضر چهار فرزند هستیم. او تأکید می کند: ابراهیم در وصیت نامه اش از خانواده خواسته شب های جمعه برایش سوره الرحمن را قرائت کنیم و از احترام به پدر و مادرمان غافل نشویم.
احساس مسئولیت
 خواهر بزرگ خانواده نیز در گفت وگــو با ما می گوید: برادرم متولد 30 فروردین ســال ۴۱ در تهــران بود و من فرزند دوم خانواده پنج سال کوچکتر از ابراهیم هستم. پدر و مادرم اصالتاً بیرجندی بودند اما سال ها در ورامین سکونت داشتیم.
پدرم در اوایل انقلاب به دلیل مشکلات آن زمان، مدتی بیکار شد و ابراهیم در چاپخانه دایی ام در تهران مشغول به کار شد و همه مخارج خانواده را تقبل کرد.
 معصومه رحمتی با اشاره به این نکته که برادرش بسیار مهربان، مسئولیت پذیر و متین بود، خاطرنشان می کند: ما در خانواده ای تربیت شدیم که مادر و پدرمان هر دو به نماز اول وقت و روزه بسیار مقید بودند و از طرفی پدرم به روزی حلال در سفره مان بسیار اعتقاد داشت، ابراهیم نیز به عنوان فرزند ارشد خانواده همه راه و رسم را آموخت و ادامه داد.
 وی با اشــاره به این نکته که در اوایــل انقلاب ابراهیم در تظاهرات علیه رژیم ستمشاهی حضور جدی داشت، اظهار می کنــد: منزل ما در ورامین و چاپخانه داییمان در تهران و او مدام در رفت و آمد بود، اما یکبار اول انقلاب، دو تا ســه هفته از برادرم بی اطلاع بودیم، هرجا را که تصور می کردیم ممکن اســت آن جا باشد، رفتیم اما از ابراهیم هیچ خبری نبود. بالاخره یک شــب دیروقت، ابراهیم خسته و ناتوان به خانه آمد اما هیچ نگفت.
از بازداشت شدن تا شکنجه
 این خواهر شهید توضیح می دهد: صبح روز بعد هنگام لباس عوض کردن متوجه جراحت های عمیق و رد شــاق برپشت و بدن برادرم شــدم وقتی پرسیدم، گفت نگران نباش، خوب می شود. بعدها متوجه شدم ابراهیم در تظاهرات به دلیل چاپ و توزیع اعلامیه بازداشت و شکنجه شده بود.
مجاورت خانواده در مشهدالرضا
 وی خاطرنشــان می کند: وقتی ابراهیم در نهمین ماه خدمت سربازی در ۲۳ شهریور سال۶۶ در بوکان کردستان در ۲۰ سالگی به شهادت رســید پدر و مادرم مجاور مشهدالرضا شدند و در کمتر از دو سال به رحمت خدا رفتند و در همین شهر هم به خاک سپرده شدند.
از او درباره نحوه شهادت برادرش که میپرسم، می گوید: گویا بیش از ۱۵۰ نفر برای عملیاتی در همان منطقه کوهســتانی حضور پیدا می کنند، این عملیات به واسطه آزادی خانواده هایی که توســط کومله ها اسیر شده بودند، طراحی می شود، دور تا دور آن منطقه کوه و دره بود و منافقین کومله در کمینی همه جوانان ما را به شهادت می رسانند.
 او در ادامه می گوید: پیکر برادرم را که تحویل گرفتیم دو تیر در ناحیه پیشانی و شکم او اصابت کرده بود و حدود چهار روز در همان منطقه ای که به شهادت رسیده بود، پیکر بی جانش به همراه سایر شــهدا مانده بود، زیرا دسترسی به آن منطقه ممکن نبود.
ارادت به انقلاب
 او خاطرنشــان میکند: برادرم ارادت خاصی به انقلاب و رهبر داشت، به یاد دارم هنگام شهادت دکتر بهشتی، ۴۰ روز سیاه پوشید و عزادار بود و همیشه در حفظ انقلاب پیش قدم بود.
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار